آب در فرهنگ و ادبیات فارسی، تنها یک مایع حیاتبخش
نیست، بلکه معنایی و نمادین گستردهای یافته است. از معنای نوشیدنی گوارا و عنصر
اصلی زندگی، تا مفاهیم کنایی و استعاری چون اشک، آبرو، رونق، طراوت و حتی شراب
عرفانی، همگی در شعر فارسی به این واژه پیوند خوردهاند. همین گستردگی سبب شده است
که «آب» نه تنها در زندگی روزمره، بلکه در ذهن و خیال شاعران نیز حضوری پررنگ و
الهامبخش داشته باشد.
حافظ، به عنوان یکی از بزرگترین شاعران این
سرزمین، بارها از «آب» در معانی گوناگون بهره برده است. گاهی آن را مایه حیات و
زلالی میبیند:
« چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک
تا سَهی سَروِ تو را تازهتر آبی دارد»
و گاهی «آب» را به معنای آبرو و عزت به کار میگیرد:
«حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز، حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم» ️این نمونهها نشان
میدهد که آب در ادبیات ما نهتنها نماد حیات جسمانی، بلکه مظهر حیات معنوی و
اجتماعی نیز هست؛ عنصری که همچون جریان جاودانهی خود، در جان زبان فارسی نیز
همواره جاری است.